کوچک اما زیاد!!!!!!!!!
گذشتم از درت بر خاک صد جا چشم تَر مانده ببین کز اشک سر خم , صد نشان بر خاک در مانده به جز من هر که را دیدی ز بیماران غم کشتی هنوز از کف منه خنجر که بیمار دگر مانده بر آمد عمر ها کز دور دیدم نخل بالایش هنوزم آنقد و رفتار در پیش نظر مانده به هرکس گفته بی تقریب وحشی حسب حال خود که در بزمت به این تقریب یک دم بیشتر مانده فن تو و صد هزار برهان کمال شغل من و یک جهان خیالات محال تو منزوی مدرسه عالیِ فضل من بیهده گرد راست بازار خیال تا بود چنین بود و چنین است جهان از حادثه ی دهر که را بود امان بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت جاوید تو مانی ای سلیمان زمان من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم که بر دیدار خود ای تازه گل عاشق تر از مایی؟؟؟!! شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد ¦ که تواند همه شب گریه ی بی شیون کرد! یارم چو گریست اشک او گوهر شد تا دست به پیکرش زدم مرمر شد آشفته شدم کشیدمش در آغوش افتاد به پیچ و تاب و نیلوفر شد!! ما را نبود طا قت برخواستن از جا چون داغ به هرجا که نشستیم نشستیم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |